SHADOW1793

!هرچی بخوای پیدا میشه!

SHADOW1793

!هرچی بخوای پیدا میشه!

شعر

شعر

باران


چشم زمین باران آسمان از چشم یا آسمان

فرقی نمی‌کند

باران وقتی بر زمین افتاد

دیگر باران نیست

 

شاهین سادات‌ناصری

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

نام من عشق است


گنجشک های معبد انجیر عشق

شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم

که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم 

شاعر: علیرضا بدیع

------------------------------------------------------------------------------------------------------

پاییز


فصل عشق خزان برگ سرخ

فصلی تازه در راه است

دست در دست هم

یک برگ سرخ

ورق می‌خورد

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

------------------------------------------------------------------------------------------------------

بعضی آدمها شبیه قهوهاند هر قدر هم که شکر اضافه کنی، باز یک رگه​​ی تلخی در وجودشان هست

http://s2.picofile.com/file/7159228060/ff.jpg
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------

!آرامش جاودانه می خواهم






چقدر پیــــاده رو ها را کـــــــــــــــش می دهند . . .
این برگهای پــاییـــــــــــــزی !
می خواهم پیـــــــــــــاده شوم . . .
سوار اتوبوسی تنــــــــــــــــــــــد رو شوم . . .
تا پاییـــــز را رد کنم. . .
"فصل عاشـــــــــــــــقان" را . . .
ما را چه به این حرفا .....!

http://s2.picofile.com/file/7190105264/0_896121001292043296_irannaz_com.jpg


حس

حس بدی دارم؛ مثلِ وقتی که کاغذهای زبرِ کتاب به هم مالیده می‏شوند یا وقتی که گچِ شکسته رویِ تخته‏ی سیاهِ کلاس یا ناخن هایِ کوتاه شده رویِ دیوارِ گچیِ اتاق کشیده می‏شوند.

http://s2.picofile.com/file/7182598602/3.jpg

ماندگار

می دانی
روزهای ابری و سیاه
ماندگار نیستند
باران که بیاید
همه چیز را میشوید و میبرد
باران که بیاید
ابرهای سیاه میروند
رنگین کمان میشود
و
طراوات باران میماند

یادت باشد
ماه پشت ابر ماندگار نیست

http://s2.picofile.com/file/7177111391/hghh.jpg

تلخ!

بعضی آدمها شبیه قهوهاند هر قدر هم که شکر اضافه کنی، باز یک رگه​​ی تلخی در وجودشان هست

http://s2.picofile.com/file/7159228060/ff.jpg

سنجاقک

گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است.

http://s2.picofile.com/file/7150871284/1288692083466651_large.jpg

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_--

مرگ من


مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه‌ای ز امروزها‌، دیروزها

دیدگانم همچو دالان‌های تار
گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

می خزند آرام روی دفترم
دست‌هایم فارغ از افسون شعر
یاد می‌آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر

خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یک‌سو می روند
پرده‌های تیرهٔ دنیای من
چشم‌های ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من

در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من، با یاد من بیگانه‌ای
در بر آیینه می‌ماند به جای
تار مویی، نقش دستی، شانه‌ای

می‌رهم از خویش و می‌مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می‌شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان می‌شود

می‌شتابند از پی هم بی‌شکیب
روزها و هفته‌ها و ماه‌ها
چشم تو در انتظار نامه‌ای
خیره می‌ماند به چشم راه‌ها

لیک دیگر پیکر سرد مرا
می‌فشارد خاکِ دامنگیر خاک
بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد
نرم می‌شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می‌ماند به راه
فارغ از افسانه‌های نام و ننگ

فروغ فرخزاد

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-

سیگارت را
پشت دست من خاموش کن
بگذار این داغ نشانی باشد،
برای دیگر دل نبستن
...

http://s1.picofile.com/file/6486625750/jjlk.jpg


-__-_________-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-__________--_-_-_-_


منبع:www.blueboat.blogsky.com

البنه فقط چندتاش از این منبع هستن همون قشنگاش


گر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند

همیشه می توانستند تنها نباشند

http://s1.picofile.com/file/6662428568/boy_ocean_peace_sad_photography_cute_bd7af8a5328db1b035ade0e070082d82_h.jpg

-


/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/*-/-*/

تولدی دیگر

همه هستی من آیه تاریکی است

که ترا در خود تکرار کنان

به سحرگاه شکفتنها  و رستنهای ابدی خواهد برد

من در این آیه ترا آه کشیدم آه

من در این آیه ترا

به درخت و آب و آتش پیوند زدم

 

                        ×××

 

زندگی شاید

یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد

زندگی شاید

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد

زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد

 

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی

یا عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر می دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید (( صبح به خیر))

 

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست

که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد

و در این حسی است

که من آنرا به ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست

دل من

که به اندازه یک عشقست

به بهانه های سادة خوشبختی خود مینگرد

به زوال زیبای گلها در گلدان

به نهالی که تو در باغچة خانه مان کاشته ای

و به آواز قناری

که به اندازه یک پنجره می خواند

 

آه...

سهم من اینست

سهم من اینست

سهم من،

آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست

و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:

((دستهایت را

دوست میدارم))

 

دستهایم را در باغچه میکارم

سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم

و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم

تخم خواهند گذاشت

 

گوشواری به دو گوشم میآویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

و به ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم

کوچه ای هست که در آنجا

پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی میاندیشند که یک شب او را

باد با خود برد

 

کوچه ای هست که قلب من آنرا

از محله های کودکیم دزدیده ست

 

سفر حجمی در خط زمان

و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن

حجمی از تصویری آگاه

که ز مهمانی یک آینه بر میگردد

 

و بدینسانست

که کسی میمیرد

و کسی میماند

 

                   ×××

 

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال میریزد،  

                                          مرواریدی صید نخواهد کرد.

 

من

پری گوچک غمگینی را

میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نیلبک چوبین

مینوازد آرام، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه میمیرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

 

                                                  ((فروغ فرخزاد))
-/*/*/-/*/-/*/-/*/-/*/-/-//*/-/*/-/*/-/*//-*/-//*/-//*/-/*//-/*//-/*
گریز و درد

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود


رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که نا تمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم


رفتم مگو ، مگو ، که چرا رفت ، ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده خموشی و ظلمت ، چو نور صبح

بیرون فتاده بود به یکباره راز ما


رفتم که گم شوم چو یک قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی


من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم


ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر

می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر


روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش

در دامن سکوت بتلخی گریستم

نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها

دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
فروغ فرخ زاد
*******************************
تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه نازآلود نرم و سنگین حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهشی جانسوز، از خدا راه چاره می جویم
پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم

آه…هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود دروغ، کی ترا گفتم آنچه دلخواهست

تو برایم ترانه می خوانی، سخنت جذبه ای نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد

شاید این را شنیده ای که زنان در دل «آری » و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند، رازدار و خموش و مکارند

آه من هم زنم ، زنی که دلش در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف، دوستت دارم ای امید محال
فروغ فرخ زاد
/*-/*-*-/*-/*-/*-/*-//*-/*-/*-*/*-/*-/-*-/*-/-*-/*-
کاشکی شعر مرا می خواندی
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی

من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم

سنگ طفلی، اما
خواب نوشین کبوترها را
در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت:
«چه تهیدستی مرد»
ابر باور می کرد

من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟
هیچ
تو همه هستی من، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟
همه چیز
تو چه کم داری؟
هیچ

بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من این شعر من است
آرزو می کردم
که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی شعر مرا می خوانی؟
نه، دریغا، هرگز
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
کاشکی شعر
مرا می خواندی

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 00:43 http://www.blueboat.blogsky.com

موفق باشی :)

مهسا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 16:00 http://fekerajib.blogsky.com

خوب بود و زیبا..
حسام منبع ها رو ذکر کن اینجوری مدیون نیستی!!
نیلوفر نویسنده اکثر منت های این پستت بوده.

ممنونم که به من سرمیزنی

بله حتما....
خواهش میکنم

ممنون ک اومدی
بازم بیا/........../

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد